خود ما!! دیگران هیچ ...
محمد ضیا ضیا محمد ضیا ضیا

 

هفته نامۀ افق استرالیا

بقه ای در چاه افتاد. پس از چند روز درآنجا چوچه وبچه داد. همینکه چشمهای چوچه ها باز شد، هرکدام خودرا در چاهی یافتند که همه هست وبود دنیا را درنظرشان، همان محیط تنگ وتار چاه تصور میکردند. سخنِ معروف که آسمان را به اندازه یک آسیاب سنگ می پنداشتند.

چوچه ها بزرگ شدند وبه ( قُر قُر) کردن ونغمه سرایی پرداختند. غیر از صدای خودشان، باصدای هیچ پرنده یا خزنده یی آشنا نبودند. یکی ازانها ( قُر قُر) میکرد ودیگران میشنیدند، زمانی دسته جمعی آواز میخواندند. مهم این بود که این بیچاره بقه های ساده دل از بیرونِ چاه هیچ خبری نداشتند ونمی دانستند که در بیرون چه میگذرد. هرازگاهی میان آنها بحث صورت میگرفت، درفرجام به این نتیجه میرسیدند که هرچه هستیم ، ما هستیم، مثل زبان شیرین ما هیچ زبان شیرینترپیدا نمیشود ومثل جای (چاه) ما هیچ سر زمین زیبا وجود ندارد، درغیرت، همت، فهمیده گی ... یگانه دوران میباشیم.

از قضا رهگذری از نزدیک چاه میگذشت.  دلو( دهلچۀ آب) را به چاه انداخت تا آب بگیرد، یکی ازان بقه ها در میان دلو افتاد و یکجا با آب بالا کشیده شد. وقتی رهگذر در دلو بقه را دید، آب را یکجا با بقه، به زمین ریخت وبقه خیزک زنان در گوشه ای خزید. ... بیچاره بقه در جریان آنکه راه گم شده بود،  به هر طرف نگاه میکرد، آدمها و انواع زنده جانها ودیگر بقه های آزاد را درجهان بزرگ می دید، زمین وآسمان، کوه وتپه، درخت و دریا وهر چیز دیگر به نظرش میخورد، درهر لحظه ای که با دنیا وداشته های دنیا مواجه می شد با خود میگفت: ما بقه های درون چاه،  چه تصورات احمقانه داشتیم... دلش بسیارتلوسه میکرد که هرچه زودتر  به چاه برگردد وبا اشتیاق از خوبیهای دنیایی که دیده بود، برای دیگر بقه ها قصه کند تا راه وچاره ای بسنجند که ازان محیط تنگ وتار بیرون شوند.

پس از تقلای فراوان دوباره به نزدیک چاه رسیدو  خودرا به پائین انداخت. دیگر بقه ها اورا در آغوش کشیدند، صدقه وقربانش گفتند. سپس از گمشده شان پرسیدند که از بیرون قصه کند. اوهم از آنچه در بیرون دیده و شنیده بود به آنها قصه کرد.

چند تا از این بقه ها ی نادان، ساده لوح ودرچاه افتاده، ازشنیدن حرفهای تازه یی که دربیرون چاه وجود دارند را شنیدند، بی باور وحتی خشمگین وعصبانی شدند. آن بیچاره یی که از بیرون چاه با ذوق تمام یکجا با یک مقدار اطلاعات، معلومات ومژده های نیک آمده بود تا دیگران رانیزازان زندان تیره وتنگ زندگی نجات دهد، مورد عتاب قرار گرفت. از جمله همان بقه های از جهان بیخبر، آن بیچاره را دیوانه، بی غیرت ، کافر، مرتد وطنفروش، دهری ... خطاب کردند وپیوسته میگفتند؛ خودما، غیرت ما، زبان وخوش الحانی ما  وهمین وضعیت ما  ... ودیگران هیچ . سرانجام آن بقه دنیا دیده با چند تا بقه گپ شنو به فکر خلاصی از چاه  شدند، وخودرا از سیاه چاه وآنهمه تیره بختی ها وتاریک اندیشی ها نجات دادند و در دنیای فراخ و پر از نعمتها به زنده گی شادمانه ادامه دادند. لیکن بقه های نادان که از جهالت به خود پرستی و(منم گویی) گویی عادت کرده بودند، با جمعی از بقه های ساده دل، سالهای سال در همان چاه زیستند وآسمان را به همان اندازه سنگ اسیاب فکر کردند.

... واما در کشور ما!

با تاسف که از سالها به این سو،  مشتی از ناخلفان،  به خاطر بهره گیری ناجایز آنهم در برابر نو کر شدن به اجانب خواسته اند درجهت پیاده سازی پلانهای شوم بیگانه گان، مردمِ پاکدل و خوش طینت افغانستان را در هر گوشه وکنار خاصتاً در مناطق دور افتاده ومحروم از سواد، مکتب، دانش وآشنایی با دنیایی که مردم کشورهای متمدن چگونه توانسته اند از عطایای بیکرانی که خداوند برای بنده گانش آفریده، استفاده میکنند را، همین ناخلفان؛  به بی شرمانه ترین، وقیحانه ترین و مکارانه ترین صورتها، در چاه ظلمت نگهداشته اند و با توسل به اسیر گرفتن افکار زباله شدۀ کهنه، مردم رادر حالتِ تیره وتار قرار داده اند. مرض  ومکروب خود خواهی ها، خود بینی ها، خود اندیشی ها، خود بزرگ نمایی ها، خود دانمی ها، خود هستمی ها وخود قدرتی های کاذب را در مقوله های قومی، زبانی ومنطقوی به آنها تلقین کرده اند واین توده های مظلوم ، محروم وبی پناه را مورد سوءِ استفاده قرار داده اند.

واضح است؛ جمعیتِ فرزندان خلف الصدق مام میهن شامل همه اقوام، زبانها ومناطق افغانستان به مثابه پیکر واحدی است که مردمان آن اعضای این پیکر را مثلِ چشم، گوش، زبان، مغز ...وسینه ساخته اند. هرکدام این اعضا مکمل ومتمم این پیکربزرگ به حساب میروند. وهریک ازین اعضا برازنده گیها وامتیازات خاص خودرا درعرصه های مختلف زندگی اجتماعی دارند که درمجموع هرگونه خوبیها، امتیازات وصفات به سوی پیکر واحد (همۀ فرزندان مام وطن) بر میگردد. چنانچه اگر از پیشینه تاریخی گپ بزنیم؛ ازتمدن بلخ ، بامیان، کاپیسا، گندهارا ... تا شخصیتها چون: ابوعلی، سنایی، مولانا، نوایی، میر ویس، رحمان، کاتب... واز شهر ها چون: کابل، غزنه، هرات ... واز آثار علمی وادبی وهر افتخارات دیگرشامل حدود وثغور جغرافیای افغانستان همه؛  به همۀ  اقوام، زبانها ومناطق سرزمین ما تعلق میگیرند. اسفا به حال آن شخص، آن گروه، آن قوم، آن زبان وآن منطقه یی که تیغ بدست میگیرند وخودرا همچو یک پارچۀ نفرین شده  ازپیکر واحدافغانستان با اندیشه های نابخردانۀ ( خود بینی ها وبزرگ بینی ) ها، آنهم (میان تهی) منزوی میسازند. هرکس، هرقوم، هرزبان وهرمنطقه یی که چنین جفاها را به حق خود روا میدارند، معنای آنرا دارد که اینها، بهترین وبزرگترین افتخارات (جمعی) شان را، به بهای بلند پروازیهای پوچ وبی معنا از دست می دهند. چنانچه اگرقرار شود یک قوم مثل تاجکها در بخش علمی، ادبی ... خودرا از دیگر اقوام برادر در محدودۀ افغانستان با خود بینی ها وخود خواهی ها در انزوا قرار دهد، ازافتخارات دانشمندان، ادیبان و فرهیختگان اقوام پشتون، هزاره ... وازنامهای پر افتخار رحمان بابا، خوشحال ختک وکاتب هزاره محروم می شوند. همچنان اگر پشتونها وهزاره ها این کار را میکنند، خود به خود ازافتخارات مولانا، ابوعلی سینا، سنایی...بی بهره می مانند.

از هفت ثور 57 که آغاز ویرانی وبر بادی آشکارافغانستان در تاریخ جدید کشور ما با خط سیاه ثبت شده است وپیامد های بدشگون آن ادامه دارد؛ جلادان، سفاکان و دد منشانی رشد یافتند که با  بی رحمی تام به خون خوردن انسان عادت کردند. این خون خواران با نوش کردن خون برادر وهموطن خود بخصوص با خون آدمهای از جهان بی خبر، خمار می شکنانند و خودرا نشه می سازند. جمعیت کثیر مظلومانِ ازجهان بیخبر در میان قراء و قصبات دور افتاده وحتی در مناطق شهری ونیمه شهری ومکتبی ونیمه مکتبی افغانستان تا هنوز در سیه چاه های بی خبری از دست شان به سر میبرند. آری ! این دست سفاکان همان کسانی اند که با تلقین کردنِ برتری انگاریهای کاذب، دروغین، پوچ وبی معنی، جمعیت هایی را در چاه تاریک بر تر زبانیها، برتر قومیها، برتر منطقویها وبرتر... ها، مغبون و فریفته ساخته اند. بیش از هرکس دیگر وظیفۀ هر انسان با دانش و روشن ضمیر کشور ما در کل وبویژه رسالت ایمانی، وجدانی و اسلامی آنهایی میباشد که خود از چاه های بد بختی به سوی نور وروشنایی راه یافته اند، آنها سعی ورزند تا بیشتر ازاین دیر نشود، به نجات برادرانِ در چاه افتادۀ خود برایند.

شما چه نظر دارید؟


April 29th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي